به جست وجوی تو به درگاه کوه می گریم **در آستانه ی دریا وعلف
به جست وجوی تو در معبر باده می گریم**در چارراه فصول درچهارچوب
شکسته ی پنجره ئی که آسمان ابر آلوده را**قابی کهنه میگیرد
به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند**تا چند ورق خواهد خورد
جریان باد را پذیرفتن وعشق را **که خواهر مرگ است
وجاودانگی رازش را باتو در میان نهاد**پس به هیئت گنجی در آمدی
بایسته وآزانگیز گنجی ازآن دست**که تملک خاک را ودیاران را
از این سان دل پذیر کرده است**نام ات سپیده دمی ست که برپیشانی ی
آسمان میگذرد متبرک باد نام تو**وماهم چنان دوره میکنیم شب را وروزراهنوزرا....
(احمد شاملو)
:: برچسبها:
مولانا,
|